سیزدهم فروردین

ساخت وبلاگ
دیروز سیزدهم فروردین ماه خیلی خوب بود ...
بعد از ناهار خونه مادربزرگ رفتیم باغ عمه جان که سه ماهیه پسر عمه هامو ندیده بودم چقد دلتنگشون بودم از دور دیدمشون چنان ذوق کردم که خودم خندم گرفت رسیدیم مادر جان گفت بیا اینم پسر عمه هات هی میگی بعد رو ب اونا گفت چند روزه هعی به من میگه دلم برای ا ... و م ... تنگ شده ... اونا هم خندیدن و گفتن خب میومدید خونمون:| خب راست میگفتن:))
کلی با گفتیم و خندیدیم و یه آتیش که با بادی که بود و ما بچه ها هم تو دودش بودیم رسما خفه شدم:)) بعدش آش عمه جان و چای آتیشی وااای خیلی خوب درسته مثل سالای پیش نبود ولی همینکه پیش هم بودیم برام ارزش داشت واگرن در کل برام معنی نداره روز سیزده بدر و  اینا ... اسمشو گذاشتن روز طبیعت خیلیا میرن طبیعت رو خراب میکنن تو اون یه روز و بعد ادعا میکنن روز طبیعت رفتن به طبیعت:| از این کار بدم میاااد شدیددد
دیشب فینال خندوانه فوق والعاااادههههه بوووود بسی خندیدیم:))
و امروز صبح که به زور بیدار شدم بعد سه هفته رفتم مدرسه البته از سه هفته یکم بیشتر بهتره بگم تقریبا یک ماه:| 
زنگ اول انشا بود یهو اولین نفر منو صدا کرد×_× منم علاوه بر اینکه ننوشته بودم دفترمم نبرده بودم:)) گفتم من بعد چند نفر میام ... خداروشکر دیدم تو چک نویس قبول میکنه و در عرض چند دقیقه که باید درمورد خروس سفره هفت سین با جان بخشی:| مینوشتیم رو تو دو صفحه نوشتم و رفتم خوندم و تنها کسی که بهش ایراد نگرفت من بودم:)) احساس کردم بچه ها میخوان خفم کنن چون به همه ایراد گرفت ... خلاصه زیست هم امتحان نگرفت^_^ ولی هفته بعد علاوه بر اون یه فصلی هم ک درس داد رو میخواد امتحان بگیره:| 
بعضی آدما بسی بیشعور تشریف دارن:|.
سر زیست دقیقا وقت خواب من بود 11...رسما هیچی نفهمیدم این فصل رو اونم چی!! مبحث کلیه:(( پره نکته:|
امروز نازنین آمد پیشم
از امروز بشینم مثل بچه ادم درس بخونم
شادمانی بی سبب ......
ما را در سایت شادمانی بی سبب ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ekhateratman-tarik-fateme742 بازدید : 186 تاريخ : دوشنبه 28 فروردين 1396 ساعت: 11:56